با موهاش هی کلنجار می رفت، سشوار می گرفت و ژل می زد سیخ سیخشون می کرد،
این طرف و اون طرفشون می برد و توی آیینه نگاه می کرد تا ببینه کدوم حالت
با کلاس تره. شال قرمزشو که به مانتوی سفیدش خیلی می اومد با احتیاط
انداخت روی سرش، طوری که موهای حالت گرفته جلو و پشت رو نپوشونه.
اون
طرف تر هم مادر با کش چادر اتو کشدش مشغول بود، مدام چادرش رو عقب و جلو
می برد و توی آیینه نگاه می کرد تا مبادا گوشه ابروهای اصلاح شده اش دیده
بشه. پس از موفقیت در این امر، دستکشاشو پوشید و با لبخند رضایت با دختر راهی شد.